@~@~@~@~@~@
داستان واقعی از یک دانشجوی خانوم که ماه گذشته بر اثر تصادف با کامیون در گذشت
اسم اومریم بود،به صورت پاره وقت در یکی از شرکتهای ارتباطی مشغول به کار بود که آنجا با یکی از همکارانش به نام محمد آشنا شده بود
آنها دوعاشق به تمام معنا بودند ودر طول روز از طریق همراه باهم صحبت میکردند
مریم برای اینکه ارتباط بهتر وهزینه کمتر سیم کارت خود را عوض کرد واز اپراتوری که محمد استفاده میکرد سیمکارت تهیه نمود،تا هردو از یک اپراتور استفاده نمایند
خانواده مریم ازعلاقه این دو نسبت بهم با خبر بودن و محمد نیز ارتباط نزدیکی با خانواده ی مریم داشت(بخاطر عشقش)مریم بارها به دوستش وخانواده اش تو صحبتهاش گفته بود که دوست دارم اگه مردم گوشیم رو باهام دفن کنید
بعد از فوت مریم هرکاری میکردن تا تابوت مریم رو بلند کنند ومراسم تشییع را به جا آورند تابوت از جایش کنده نمی شد خیلی از حاظرین اقدام به بلندکردن تابوت نمودن ولی هیچکس نتونس تابوت را بلند کند
در نهایت با یکی از دوستان پدرمریم تماس گرفتن که این قدرت را داشت که با روح مردگان ارتباط برقرار میکرد
اوچوب دستی خودرا برداشت وبا خود شروع به صحبت کردن نمود.وپس از دقایقی گفت که این دختر خواسته ای داشته که هنوز انجام نشده
ودراین وسط دوست مریم گفت که اوهمیشه میگفت
(گوشیم را همراهم دفن کنید
سپس گوشی رو در تابوت کنار مریم گذاشتن وبه راحتی تابوت را بلند کردند
همه حضار در مراسم از این اتفاق عجیب وباور نکردنی در تعجب بودند
پدر مریم درمورد فوت دخترش چیزی به محمد نگفته بود چون آن در مسافرت بود. محمد پس از چندروز به مادر مریم زنگ میزنه و میگه که من دارم برمیگردم میحوام برام یه غذای خوشمزه درس کنی
ضمنا به مریم هم نگو چون میخوام سوپرایزش کنم.پس از اینکه محمد برگشت خبر فوت مریم را به اومیدهند
محمد فکر میکرد که دارند بااو شوخی میکنند واز آنها خواست که به مریم بگن از اتاق بیرون بیاید
چون برای او چیزی که دوست داشته سوغاتی آورده
ودست از مسخره بازی بردارند
خانواده مریم برای اثبات صحبتهاشون فوت نامه مریم رو به اون نشون دادند
محمد با صدای بلند شروع به گریه کردن نمود
سپس گفت که این غیر ممکنه چون من دیروز با اون صحبت کردم و ما همچنین باهم در ارتباطیم
محمد شروع به لرزیدن نمود
یکدفعه گوشی محمد شروع به زنگ خوردن نمود.محمد گفت نگاه کنید
این مریمه که تماس میگیره؟؟
گوشی را به خانواده مریم نشون داد
گوشی رو بر روی بلندگو باز نمود وبامریم صحبت کرد
همه داشتند به مکالمه آن دو گوش میکردن
صدابلند و واضح وبدون هیچ گونه تشویش وصاف بود؟
اون صدای مریم بود!!هیچکس بجز مریم نمیتوانست استفاده نماید،زیرا سیم کارت را با مریم دفن نموده بودند؟ همگی شوکه شده بودند
دوباره دنبال دوست پدر مریم که با ارواح ارتباط برقرار کنه فرستادن
اوهم رییس شرکت ارتباطی که مریم درآنجا کار میکرد دعوت به عمل آورد
وهردو پنجساعت جلسه گرفتند تا ببینند این مساله چطور ممکنه؟
وسپس کشف کردن که
هیچ کس تنها نیست همراه اول
بهترین آنتن دهی را دارد